just let it go

خدایا یاریم کن اگر چیزی شکستم دل نباشد!!

باز باران با ترانه         ميخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟       خانه ات کو؟         آن دل ديوانه ات کو؟
روزهاي کودکي کو؟       فصل خوب سادگي کو؟
يادت آيد روز باران    گردش يک روز ديرين
پس جه شد ديگر کجا رفت
خاطرات خوب و شيرين
کوچه ها شد کوي بن بست
در دل تو آرزو هست؟
کودک خوشحال ديروز
غرق در غمهاي امروز
ياد باران رفته از ياد
آرزوها رفته از ياد
آرزوها رفته بر باد
باز باران,باز باران ميخورد بر بام خانه
بي ترانه,بي بهانه
شايدم,گم کرده خانه
 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 15:16 توسط parya| |

دوستم تعریف میکرد: "مامانم هر موقع میخواد چایی بیاره، واسه من تُو یه لیوانِ بزرگ میآره و همیشه به همه تأکید میکنه این لیوان مالِ دختر گُلمه،، مخصوصِ مخصوص... منو از همه بچه هاش بیشتر دوس داره، خیلی ماهه
یه روز من رفتم خونشون، مامانش چایی آورد
2تا استکان معمولی و یه لیوان بزرگ. و گفت: "اون لیوان بزرگه مال دخترمه
دوستم پرسید: "مامان، منو از بقیه بیشتر دوس داری که همیشه واسم چایی مخصوص میاری، نه؟
مامانش گفت: "آخه یه بار که از دانشگاه خسته و کوفته اومدی و با این استکانها چایی خوردی خیلی دلم برات سوخت دخترم
دوستم: "چرا مامانی؟
مامانش: آخه نه که این استکانها کوچیکه، دماغت توش جا نمیشد 

 

 

 

قديما مراسم خواستگاري براي اين بود خونواده ها دختر پسر رو بهم نشون بدن
الان براي اينه که دختر و پسر خونواده هاشونو بهم نشون بدن!!

 


مادر شوهر ها ميگن : عروس مثل ليمو شيرينه اولش شيرينه ،آخرش تلخه !
ولي ليمو شيرين تا زماني شيرينه که کارد به جيگرش نخورده باشه
 

 

آموزش سريع تفاهم در زندگي مشترك
براي خانومها:
هيچ وقت با هيچ مردي بحث نکنيد... بلافاصله گريه کنيد!!!
براي آقايون:
هيچ وقت با خانومها بحث نکنيد... بلافاصله ببوسيدشون!!!
 

 

ما که هرجايي دهَنمـــون سرويس ميشه ميگن امتحان الهيــه !!
اگه اينجوري باشه که من ديگه دکتراي الاهيات گرفتم...

نوشته شده در برچسب:,ساعت 9:19 توسط parya| |

 

روزي که بود نديدم….روزي که خواند نشنيدم
روزي ديدم که نبود….روزي شنيدم که نخواند
 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 14:4 توسط parya| |


آنقدر چيزها اتفاق مي افتد که نمي دانم از کدامشان شروع کنم.

 

احساس مي کنم در فيلمي بازي مي کنم با حرکت تند.

 

 احساس مي کنم زمان به سرعت مي گذرد.

 

شايد براي اين است که روزها کوتاه و کوتاهتر مي شوند.

 

 گويي از کنار لحظه ها مي گذرم

 

 اين روزها بدون اينکه آنها را زندگي کرده باشم.

 

انساني هستم سرما خورده با خوشمزه ترين غذا

 

 که در دهانش عاري از هر گونه مزه و طعمي است.

 

همه چيز در ذهنم معلق است.

 

 در باره همه چيز ميتوانم بنويسم

 

 و لي نمي دانم

 

 چرا هميشه آنقدر طولش مي دهم که دير مي شود

 

 و موضوع اهميتش را از دست مي دهد.

 

آنوقت نوشتن مي شود يک ليوان چاي سرد

 

 که ديگر ميل نوشيدنش را ندارم.

 

 حالت آدمي را پيدا مي کنم

 

که دير سر قرارش رسيده باشد

نوشته شده در برچسب:,ساعت 16:28 توسط parya| |

 

 

 

 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 15:33 توسط parya| |

یه شب خوب تو آسمون              یه ستاره چشمک زنون

خندیدو گفت کنارتم             تا آخرش تا پای جون

ستاره قشنگی بود              آروم و ناز و مهربون            ستاره شد عاشق من

منم شدم عاشق اون           اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون

ماه اومد و ستاره رو دزدید و برد            نامهربون ستاره رفت

بارفتنش دلم شکست             حالا شبا به یاد اون           چشم میدوزم به آسمون

دلم میخواد داد بزنم: این بود قول و قرارمون؟؟؟...

تو رفتی و بارفتنت         حتی نذاشتی یک نشون

 

    دوست دارم ستاره جون دوست دارم تا پای جون

نوشته شده در برچسب:,ساعت 15:45 توسط parya| |


Power By: LoxBlog.Com